رها کوچولورها کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
پیوندعشق ماپیوندعشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

رها سفید برفی مامان وبابا

خاطره زایمانم:

عزیزم امشب اومدم پس از مدتها خاطره زایمانمو واست تعریف کنم .....پنجشنبه که رفتم دکتر گفت باید بری شنبه بستری بشی خیلی میترسیدم خیلی.......... واما خاطره اون شب وزایمان : عسلم سال قبل این موقع آخرین ساعتهای باهم بودنمون بود......... یادمه این ساعت بابا داود گفت بهتره امشب زو د به رخت خواب بریم که فردا راه سختی در پیش داریم . درسته منم به ظاهر به قصد خواب به رخت خواب رفتم ولی واقعیتش از استرس و ترس نتونستم درست حسابی بخوابم......... خلاصه هرطوری بود شب رو صبح کردم گلکم به گمونم  فرشته ها بهت خبر داده بودن که صبح فردا زمینی میشی چون خیلی تکون تکون میخوردی وشیطونی میکردی منم لذت میبردم  واحساس دلتنگ...
11 مرداد 1393

یک قدمی تولد عروسکمان :

عزیزدلم ............. علیرغم  اینکه سفارش تزیینات تولدتو با یه تم زیبا به غزاله جان زحمت دادم ولی چند روزیه  که با آیسان جان سرگرم راست وریست کردن یک سری وسایل دیگه هستیم ..... میشه گفت تقریبا همه چی آمادس و یه سری ریزه کاری مونده و از همه مهمتر طراحی متن کارت تولدت که ساختن شاسیش به عهده آیسان وخودم بوده و طراحی متن داخل کارت که به غزاله جان سپردم. انشااله به زودی آماده میشه وما همه دوستان وعزیزان رو به جشن تولد یکسالگیت که مورخه 93/5/27 تو خونمون برپاست دعوت میکنیم .   ...
10 مرداد 1393

عید فطر برعاشقان مبارک باد :

گل نازم امسال دومین عید فطره که کنارمی ومیشه گفت که عید فطر اولین عید زیبای مسلموناس که گل تکدانه من برای دومین باره تجربش میکنه پارسال عید فطر تو همش 7 روزه بودی ناااااااازی فدات شم یاد اون روزها بخیر .......... اینم تقدیم به گل بی همتایم رها جان ........ .. ...
7 مرداد 1393

دستم بگرفت و ..............

دستم بگرفت وپابه پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت ........... دختر نازم این روزها دیگه کاملا راه افتادی وقشنگ راه میری درسته وقتی چیزی جلو رات باشه هنوز بلد نیستی ردش کنی ولی شکر خدا خوب راه افتادی جالبه که باقدمهای لرزونت گاهی باخودت وسایل هم حمل میکنی ....ازجمله لحافت .عروسکت سفید برفی من .........من که وقتی پاهای سالمتو میبینم وقتی میبینم راه میری وقتی میبینم پاهات هیچ مشکلی نداره ....خدای نکرده کج نیست یکی از یکی بلندتر نیست هزار بار میگم خدایا شکرت گلکم من که سروکارم بااین جور کودکانه من که روزی با چند بچه مواجهم که اسیر اغوش ماد وبیمارستان ودکترن قدر این نعمت رو شاید بیشتر ازسایر مادرها بدونم ..........
4 مرداد 1393